...دنيا مال ماست...
اگر كسي نيومد و سري به تنهاييت نزد...مثل يه كوه درد باش طاقت بيار و مرد باش
روزی پسر کوچکی به مغازه ای وارد شد و به سمت تلفن رفت و به صاحب مغازه گفت:ببخشید اقا میشه یه تلفن بزنم؟ صاحب مغازه در کمال مهربانی گفت:بله پسرم. پسر میخواست شماره بگیره ولی قدش به تلفن نمیرسید پس به صاحب مغازه گفت اقا لطفا یه چهارپایه به من بدید تا من بتونم زنگ بزنم صاحب مغازه هم یه چهارپایه بهش داد تا بتونه زنگ بزنه. پسرک شمارشو وارد کرد و منتظر شد تا ارتباط وصل بشه.بعد از چندتا بوق خانم میانسالی گوشی رو برداش و گفت:بله. پسرک گفت خانم من هفته ی پیش توی روزنامه خوندم که شما به یه کارگر که چمن ها تون رو براتون کوتاه کنه نیاز دارید خب من میتونم این کارو براتون انجام بدم. خانم:نه ممنون من یه کارگر دارم که این کارهارو برام انجام میده. پسرک:ولی من میتونم این کارو با نصف قیمت براتون انجام بدم. خانم:نه من از کار پسری که برام کار میکنه راضی هستم. پسرک:ولی من میتونم علاوه بر کوتاه مردن چمن هاتون کارهای منزلتون رو هم براتون انجام بدم اونم با نصف قیمت!!! خانم:نه ممنون من از کار اون راضی هستم. پسرک:باشه ممنون خداحافظ و تلفن رو قطع کرد. مغازه دار که دلش به حال پسرک سوخته بود گفت:میتونی پیش من کار کنی. پسرک گفت نه ممنون من شغل دارم و نیازی به کار جدید ندارم. مغازه دار در کمال تعجب گفت پس برای چی به اون خانم زنگ زدی؟ پسرک گفت من کسی هستم که برای اون خانم کار میکنه...من فقط میخواستم ببینم که اون از کار من راضی هست یا نه...
نظرات شما عزیزان:
|
About
نظر يادتون نره ها!!! Archivesارديبهشت 1392مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 Authorsداود حسينيLinks
دانلود
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |